روزگار دلم گرفته شادی بیار . . .

امروز باید یه روز بیست باشه بیست بیست

 

اما نتونستم یه روز بیست برای خودم بسازم

ولی تو یه روز بیست بساز بیست بیست

 

نمیدونم من هر چی تلاش میکنم امروزم رو بیست بسازم نمیشه

 

روز قشنگی رو شروع کردم با یه لبخند زیبا روی لبهام

 

اما یهو خنده از لبانم رفت خداکنه زود برگرده

و نگاهم گم شد در ناباوری ها . . .

 

خیلی دلم گرفته از خیلی چیزها ٬

 

ناراحتم

 

از همه دوری ها از همه بی مهری ها

 

چرا یه همدل واقعی پیدا نمیشه

 

چرا یه دوست مهربون پیدا نمیشه

 

چرا زندگیها همه مون رو تنها کرده

 

چرا خودمونو گول میزنیم

 

چرا عمر خودمون رو بیهوده تلف میکنیم

 

چرا نمیخوایم قبول کنیم بابا جون زندگی خیلی شیرینه خیلی لذت بخشه

 

چرا ما آدما خرابش میکنیم

 

چرا دل میشکنیم

 

چرا دل میسوزونیم

 

دیگه مرام و معرفت مرده

 

دیگه تو این شهر آدما همدیگرو گم میکنن نمیشناسن بهمدیگه پشت میکنن

 

دیگه صفا از شهرمون رفته خیلی وقته که خودشو باخته دیده دیگه این

 آدما اونای نیستن که روزی واسه هم می مردن و وجودشون پر بود از

 لطف و صفا پر بودن از محبت پر بودن از صمیمت

 

صفا رفته صفا خیلی وقته که رفته

 

یه شهر ماشینی مونده با آدمای آهنی

 

ثانیه ها ساعت ها روزها هفته ها ماه ها سالها میگذرد

 

اما . . .

همه خوابند

اما  . . .

وقت بیداری  همه پشمان

 

پشیمان از فرصتهای از دست رفته

پشیمان از لحظاتی که هرگز بر نمی گرده

 

پشیمان از رفتارها

 

                            پشیمان از گذشته ها . . .

به امید روزی که آدما تا زنده هستند و نفس

 

میکشند بیدار شوند و کاری نکنن که افسوس

گذشته رو بخورند . گذشته برنگشته . . .

دعا کنید خدای مهربون عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه

                                                        آمین یا رب العالمین

بیست بیست

امروز می‌تونه یه روز بیست باشه بیست بیست

خودت میتونی تصمیم بگیری که امروز رو چطوری بسازی :

بد 

معمولی 

متوسط

خوب

 عالی

 فوق العاده

.

.

.

.

.

.

پس بکوش تا امروز جزء یکی از بهترین و قشنگترین روزهای

 عمرت باشه

یادت باشه امروز که تموم بشه هرگز برنمیگرده

پس کاری نکن که افسوس بخوری

امروز می تونی بذر خوبی بکاری تا میتونی شاد باش تا میتونی

 خوبی کن

فرصتهایی که داری از دست نده

یه لحظه به صدای دلنشینه مادرت فکر کن به آغوشه گرمش

چقدر مهربونه ٬ میتونی همین الان اگه بهش نزدیکی بری و

دستاشو بوسه بارون کنی

اگه پیشت نیست بهش زنگ بزنی و بگی چقدر دوستش داری

می تونی به پدر زحمتکشت به اون که تمامه عمرش سایه

شده برای تو تا تو راحت و آسوده

باشی می ‌تونی هرکجا که هستی از صمیم قلب بهش بگی

 دوست دارم

میتونی زندگی رو مثله یه سیب سرخ گاز بزنی و ببینی که

چقدر شیرینه

میتونی اگه طعم تلخی داشت ٫ تو میتونی با مرور خاطرات

 شیرین ٬ شیرینش کنی

می تونی یه کار خوب انجام بدی و به این که می تونی خوبی

 کنی افتخار کنی

چرا ما آدما همش منتظر نشستیم تا خوبی ببینیم ؟

چرا خودمون دست بکار نمیشیم برای خوبی کردن ؟

چرا نمی خوایم قبول کنیم لذت خوبی کردن از لذت خوبی دیدن

بیشتره ؟

خدا جونم خوبی کردن رو بهمون یاد بده  

خداجونم فرصتهای خوبی کردن رو ازمون نگیر

خداجونم خودت هوامونو داشته باش

خدایا چنان کن سرانجام کار     

                           که تو خشنود باشی و ما رستگار

دروغ

از دروغ بپرهیز ٬ خواه کوچک باشد یا بزرگ ٬

جدی باشد یا شوخی .

                                              امام سجاد ( ع )